سفارش تبلیغ
صبا ویژن

احمد شیطونه


پنج آدمخوار به عنوان برنامه نویس در یک شرکت خدمات کامپیوتری استخدام شدند.
هنگام مراسم خوشامدگویی رئیس شرکت گفت: "شما همه جزو تیم ما هستید. شما اینجا حقوق خوبی می گیرید و می توانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید. بنابراین فکر خوردن کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید."
آدمخوارها قول دادند که با کارکنان شرکت کاری نداشته باشند. چهار هفته بعد رئیس شرکت به آنها سر زد و گفت: "می دانم که شما خیلی سخت کار می کنید. من از همه شما راضی هستم. امّا یکی از نظافت چی های ما ناپدید شده است. کسی از شما می داند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟”
آدمخوارها اظهار بی اطلاعی کردند.
بعد از اینکه رئیس شرکت رفت، رهبر آدمخوارها از بقیه پرسید: "کدوم یک از شما نادونا اون نظافت چی رو خورده؟"
یکی از آدمخوارها با اکراه دستش را بالا آورد. رهبر آدمخوارها گفت: "ای احمق! طی این چهار هفته ما مدیران، مسئولان و مدیران پروژه ها را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو اون آقا را خوردی و رئیس متوجه شد!
از این به بعد لطفاً افرادی را که کار می کنند نخورید!



ارسال شده در توسط احمد امیدی

سالها پیش پسرکی تنها که هیچ دوست و همدمی نداشت و تنها با دنیای بزرگ و آرزوهای کوچکش بزرگ میشد زندگی میکرد. او قلبی مهربان و همچون آیینه داشت. سالها گذشت پسرک بزرگتر شد و آرزوهایش نیز بزرگتر.
او با دختری آشنا شد و در نگاه اول همه دنیا و آرزوهایش را به او بخشید. حالا تنها دنیا و آرزوهای پسرک آن دختر شده بود. پسرک برده او شد، چون تنها کسی که به او محبت کرد آن دختر بود. برای پسرک همین دوستی در تمام زندگیش کافی بود اما برای دختر چنین نبود. پسرک هر روز با معنی بی وفایی بیشتر و بیشتر آشنا شد. او تصمیم گرفت که با دختر اتمام حجت کند اما دختر همه چیز را به هم ریخت. دل پسرک شکست. دختر بعد از گذاشتن یک یادگاری که زندگی پسرک را نابود کرد، رفت و دیگر پیدایش نشد.پسرک بزرگ و بزرگتر شد تا به امروز...
حالا دنیا و آرزوی پسرک مرگ است. قلب مهربان پسرک تبدیل به یک تکه سنگ شد، سنگی که قلبهای خیلی ها را شکست. اما توی این سنگ یک نقطه نورانی بود نقطه ای برای بازگشت دختر، آری او هنوز آن دختر را دوست دارد....
به راستی این تقصیر کیست؟ تقصیر پسرک،تقصیر دختر،تقصیر من...تو یا همه ما؟؟؟


ارسال شده در توسط احمد امیدی

سلام......من تک پسر آقای امیدی هستم......تازه وبلاگمو زدم...امیدوارم خوشتون بیاد...

 

.


ارسال شده در توسط احمد امیدی
<      1   2   3